حسین محلوجی
کمشمارند آنان که از «مبارزه» شروع میکنند، به «صلح» میرسند و در مسیر «توسعه» گام بر میدارند و در تمام این مراحل، «هویت» و «اصالت» خود را از یاد نمیبرند؛ در میان این انگشتشماران، بیشک «حسین محلوجی» از سرآمدان است؛ چهرهای چندوجهی که بیش از هر چیز، یک «مدیر» با تمام مختصات آن است. مدیری که یک روز در راس یک وزارتخانه تاثیرگذار به نام صنایع و معادن بود و روز دیگر در راس یک بنیاد فرهنگی به نام بنیاد فرهنگ کاشان.
برای یک مدیر، مهمترین ارکان، تقسیم کار،اختیار، نظم و انضباط و وحدت مدیریت است؛ اصولی که حسین محلوجی آنها را پس از فراغت از مسئولیتهای دولتی و رسمی، به بخش فرهنگ ارمغان آورده است و در طول سالهای گذشته در «بنیاد فرهنگ کاشان» پیادهسازی کرده است؛ بنیادی فرهنگی، غیرانتفاعی، مستقل و خصوصی که با هدف شناسایی، احیا، پاسداری، ترویج و گسترش جلوهها و بنیادهای هنر و فرهنگ و تمدن کاشان تاسیس شدهاست.
حسین محلوجی چنان به فرهنگ و تمدن کاشان عشق میورزد که تمام زندگی و انرژی خود را صرف شناسایی جلوههای هویتی و تاریخ و فرهنگ «خانه پدری» کرده و «کارنامه کامیاب» خود و همکارانش در بنیاد فرهنگ کاشان را در دانشنامه کاشان عرضه کرده است؛ دانشنامهای که جلد پنجم آن اخیراً با عنوان «کاشانیان نامدار به روایت آلبومخانه کاخ گلستان» منتشر شده است؛ این دانشنامه جدا از کارکردی که در شناسایی نامداران فرهنگ، هنر و سیاست کاشان دارد، مرجع دقیقی هم هست برای محققان و مورخانی که میخواهند تاریخ را آنگونه که بوده ببینند نه آنگونه که برخی به آن مایل بودهاند.
این کتاب همچنین پرده از واقعیاتی کنار زده که مطالعه و تدقیق بر روی آن را برای مورخین لازم و اجتنابناپذیر مینماید. با حسین محلوجی درباره این دانشنامه گفتوگویی ترتیب داده ایم که متن کامل آن را در ادامه میخوانید. همچنین از فرحناز دهقی که در تهیه و تنظیم این گفتوگو مشارکت داشت قدردانی میکنم.
کاشان شهر خاصی است؛ این را همه میدانند. هربار که به آن سفر میکنم یا از این شهر میگذرم، حال و هوای خاصی دارم، خیلیهای دیگر هم در این احساس با من اشتراک نظر دارند درست نمیدانم که دلیلش به فرهنگ و تاریخی که پشت این شهر خوابیده مربوط میشود یا بهشرایط اقلیمی و آب و هواییاش. فرهنگ، تاریخ و تمدنی که در دل کویر ما را با آبادانی و هویتمندی ویژهای روبهرو میکند.
مختصر بگویم کاشان شهری متفاوت است، شهری که شما در آن به دنیا آمدهاید و در زیستبوم آن تنفس کردهاید؛ برای ورود به بحث بفرمایید که آیا دلیل تعلق خاطر شما به این شهر صرفاً به این جهت است که در آن متولد شدهاید یا به دلیل حفظ فرهنگ، تاریخ و هنر این شهر است که برای اعتلای آن سالها زمان و هزینه صرف کردهاید؟
پاسخ سوال را میتوانم در سه محور بازگو کنم. نخست آنکه اگر بگویم به این دلیل که کاشان شهر تولدم است، نسبت به آن علاقه دارم، سخنی واهی را بر زبان راندهام. از طرف دیگر اگر بگویم که صرفاً به دلیل وطندوستی و احساسات ناسیونالیستیام، به کاشان تعلق خاطر دارم، باز در بیان مطلوبم کوتاهی کردهام. اما آنچه موتور محرک تلاشهای من بوده و من را به سمتی و سوی آنچه شما میپرسید، بردهاست، همین تاریخ و تمدنی است که به آن اشاره کردید. اگر صریحتر بخواهم بگویم که چرا بیشتر به کاشان علاقهمند شدم، باید بگویم که از همان ابتدا هرچقدر که سنم بیشتر شد، نسبت به تاریخ و فرهنگ این شهر نگاه ژرفتری پیدا کردم و هر اندازه که در آن عمیقتر شدم و اطلاعات بیشتری به دست آوردم، عشق و علاقهام در وضعیتی انبساطی قرار گرفت. در تاریخ ثبت شده که کاشان یکی از نخستین زیستگاههای تمدن بشری است. زمانی که قصد رفتن به کاشان را میکنید، پس از طی یک مسیر کویری ناگهان با سرسبزی و آبادی کاشان روبهرو میشوید که از قدیمالایام دریاچه داشته و گونههای متنوع گیاهان را دربر میگرفته است که متاسفانه طی سالهای اخیر در اثر خشکسالی و کمآبی، سرعت خشک شدن آنها بسیار بالا رفته است.
البته لازم است بگویم که من با وجود پانزده سالی که صرف افزایش اطلاعاتم پیرامون این شهر کردهام، بسیاری از واقعیتهای تاریخی و فرهنگی این شهر را هنوز نمیدانم. به این دلیل که مستندات تاریخی بهصورت منظم و مدون وجود ندارند. تصور کنید طوفان شدیدی مانند طوفان حضرت نوح(ع) وزیدن گرفته و تمام کاغذهایی که روی آن از تاریخ کاشان نوشته شده، را پراکنده کرده و با خود به چهار گوشه دنیا برده است. حالا کسی که میخواهد درباره تاریخ این شهر چیزی بداند، باید شروع کند تعدادی را از موزه ویکتوریا آلبرت پیدا کند، تعدادی را از موزه لوور بگیرد، بعضیها را از ژاپن پیدا کند و الی آخر. دوستانی که زحمت این کارها را کشیدهاند و از نزدیک با این روند آشنایی دارند بخوبی میدانند که مرارتهای اینکار تا چه اندازه زیاد است. اما درباره اینکه چرا در نظر من و شما کاشان شهر مهمی است باید بگویم که از هر زاویهای که به فرهنگ و تمدن این شهر نگاه کنید متوجه نقاط برجستهای میشوید که شگفتانگیز است. در کاشان معروف است که میگویند در خانه هر کاشانی را که بزنید، میتوانید یک دیوان شعر بیابید. میخواهم این را بگویم که مردم کاشان از دیرباز فرهیخته و اهل ادب و فرهنگ بودهاند.
باز اگر در عرصه سیاست دقیق شویم، میتوانیم ببینیم که اکثر وزیران سلسله سلجوقیان کاشانی بودهاند. کاری که دکتر جهانشاه درخشانی در قالب دو جلد از دایرهالمعارف کاشان منتشر کرده، حاصل سالها مطالعه و زحمات ایشان در همین باره بوده است.1 مهری که در پشت جلد دانشنامه سوم مشاهده میکنید هم هدیه فرعون مصر به شهریار کاشی است که در آن زمان در بابل حکومت میکرده، در عرصه علوم، مذهب، هنر، سیاست و... نیز میتوان ردپای نخبگان کاشی را پیدا کرد. در حال حاضر هم میتوان این ردپا را دنبال کرد، بهطور مثال در تیم مذاکرات هستهای آقای موسویان از کاشان نقش مهم و برجستهای ایفا کردند و حتی آقای ظریف نیز در کتاب خود نوشته که اجدادش به کاشان متصل میشوند. البته من نمیخواهم بگویم که کاشان مرکز زمین است و جهان به دور آن میچرخد. همه شهرها به سهم خود نخبهپروری میکنند، اما موضوع صحبت ما این است که این حجم از انسانهای سختکوش و پرتلاش که در همه زمینهها ورود پیدا کردهاند، برای من که تاریخ این شهر کویری را مطالعه میکنم، جالب است. به یاد دارم زمانی که برای انجام پارهای از تحقیقات به لندن رفته بودم، به آرشیو خانه حراج کریستی راه پیدا کردم و در آنجا متوجه شدم که چه حجمی از آثار سنتی و دستی مردم کاشان در آنجا قرار داشت که بواقع مرا شگفتزده کرد.
به ایدهای که در ذهنتان برای بسط دادن دانشنامه شکل گرفت، باز میگردم. در سال 1389 شما مشغول تماشای آلبومخانه کاخ گلستان برای بررسی و یافتن نامداران کاشان بودید که عکسهایی را میبینید و متوجه میشوید برخی از کسانی که عکسشان در آلبوم قرار گرفته، کاشانی هستند. میخواهم بدانم آیا از همین جا انگیزه و ایدهتان برای نوشتن کتابی که موضوع اصلی بحث ما است (کاشانیان نامدار به روایت آلبومخانه کاخ گلستان) شکل گرفت؟ در آن زمان تا چه اندازه برای شما اهمیت داشت که چندنفر کاشانی را میتوانید بیابید؟
در ابتدا بگذارید بگویم که رفتن ما به آلبومخانه اتفاقی نبود که برحسب آن چنین عکسهایی را پیدا کنیم. ما به دنبال جمعآوری اسناد و مدارکی بودیم که میدانستیم در کاخ گلستان پیدا خواهند شد زیرا بخوبی میدانستیم که اکثریت قریب به اتفاق کسانی که کاخ را ساختهاند کاشانی بودند، این را بر اساس مستندات عرض میکنم. اگرچه ما مشخصاً به دنبال عکس نبودیم، اما بهخاطر پیدا کردن اسناد و مدارکی که ما را در هدفمان کمکرسانی کنند، به کاخ رفته بودیم؛ میدانید که در زیرزمینهای کاخ گلستان صندوقهایی است که مملو از هدایایی است که به پادشاهان وقت تعلق گرفته است. از حق نگذریم قاجار و پهلوی هر دو در حفظ آنها اهتمام ورزیدهاند، البته این دلیل نمیشود که تمامی این هدایا به همان شکل باقی مانده باشند زیرا با ابتداییترین روش ممکن نگهداری شدهاند و برخی از آنها امروزه پوسیده یا آسیب دیدهاند. بنابراین ما زمانی که در کاخ گلستان شروع به جستوجو کردیم، نه تنها این عکسها را یافتیم، بلکه فرشهای بسیار نفیس کاشان را نیز پیدا کردیم. حتی یکی از عناوین دانشنامههای کاشان مربوط به فرش و قالی کاشان میشود. پروسه عکاسی از همین فرشها چند ماه طول کشید تا با دقت و احتیاط به انجام برسد و آسیبی به آنها وارد نشود.
از طرف دیگر انواع پارچههای دستدوزی شده نظیر زریدوزی، مخمل، ابریشم و... در زیرزمین کاخ پیدا شده بود که ما هنوز فرصت نکردهایم با همراهی محققان و متخصصان در این بخش فعالیت کنیم. خلاصه بگویم همانطور که مشغول جستوجو بودیم به ما گفتند که ناصرالدین شاه چند هزار اسلاید دارد که ممکن است برای ما مفید باشد.2 البته من از پیش میدانستم که شخصیتهایی همچون خانواده غفاری وجود دارند که در دربار پادشاهان گذشته نقش پویایی داشتهاند. اما با چنین وسعت و ترتیبی تصورش را نمیکردم. کارهای پژوهشی به این شکل است که معمولاً چون کسی قبل از شما آن راه را نرفته است، باید با آزمون و خطا پیش بروید.3 ما نیز چنین کردیم و با وجود مرارتهایی که برای گروه وجود داشت، این برنامه را بر اساس مستندات و حقیقت بنیان کردیم. البته با وجود تمامی هزینههای معنوی و مادی، نمیتوانیم مدعی شویم که کارمان به اتمام رسیده، بلکه چشماندازی که پیش رویمان میبینیم، بسیار گسترده است. در ابتدا باید عکسها را بیرون میآوردیم و با دقت وارسی میکردیم، کاری که دو سال طول کشید. پس از آن باید تحقیق میکردیم که چه کسانی میتوانند افراد درون عکس را تشخیص دهند، بعد از آن باید پیدا میکردیم که نقش تکتک اشخاص شناخته شده در عکسها، چه بوده و گذشته و بیوگرافیشان را واکاوی کنیم. حالا اگر کسی کتاب را تورق کند ممکن است با خود بگوید که اغلب حجم آن پیرامون تشریح کاشانیان است، اما مساله این است که اگر به این صورت کتاب نوشته نمیشد و توضیحات در راستای شرح کاشانیان داده نمیشد، نمیتوانستیم مدعی شویم که همه تلاش خود را در جهت تبیین اشخاص مشهور کاشان کردهایم. اگر بخواهم سخنم را درباره این کتاب تکمیل کنم، باید بگویم کتاب مذکور شامل تمامی عکسهای آلبومخانه کاخ نمیشود. عنایت داشته باشید که ممکن است گروهی که مشغول وارسی آلبومها بودهاند، برحسب تصادف و اتفاقات و خطاهای انسانی برخی عکسها را ندیدهاند یا اصطلاحاً از زیر دستشان رد شده باشد.
نکته قطعی دوم این بوده که عکس برخی از افرادی که ما در پی یافتنشان بودیم، نیز در آلبومخانه موجود نبود، بهطور مثال شخص صنیعالملک که میتوان او را همراه با کمالالملک قرار داد، در این دسته قرار میگیرد.
منظورتان این است که اساساً هیچ عکسی از این دسته دوم وجود ندارد؟
نه منظورم این است که چون از آنها عکسی در کاخ گلستان وجود ندارد، ما نتوانستیم نامشان را در کتاب درج کنیم. زیرا اساس و مبنای کتاب، آلبومخانه کاخ گلستان است. حالا به هر دلیلی عکسی از آنها در کاخ گلستان وجود ندارد، ما خود را مجاز ندانستیم که عکسی را از جای دیگری پیدا و در کتاب قرار دهیم. البته در برخی موارد استثنایی مانند سفر نخستین هیات ایرانی به پاریس، ما عکسی را در کتاب قرار دادیم که زیر آن شرح و بسط کافی را دادهایم. این کتاب نشان میدهد که بسیاری از نامداران آن عصر، کاشانی بودهاند؛ حال سوال من این است که آیا کاشانی بودن عاملی بوده برای اینکه این شخصیتها به چنین جایگاهی برسند؟ بهطور مثال اگر هرکدام از آنهازاده شهر دیگری بود، نمیتوانست جزئی از مشاهیر محسوب شود یا شرایطش برای او مهیا نمیبود؟ من هرگز اینگونه به این مساله نگاه نکردهام. البته معتقدم که روحیه سختکوشی و پرتلاشی محدود به کاشان نیست و ما این نوع خصوصیت را در همه شهرهای کویری به سبب موقعیت خاص اقلیمی و آب و هوایی میتوانیم پیدا کنیم. اگر درختی در یکی از شهرهای شمال کشور به سبب آب و هوا و بارندگی فراوان به سرعت و سهولت رشد میکند، همان درخت برای رشد در شهرهای کویری مرارت و چالشهای زیادی را برای باغبانش به همراه خواهد داشت.
هدف من این است که با گامهایی که برداشتهام سایر شهرها نیز در این مسیر قدم بردارند و تلاش کنند تا تاریخ مستندی از شهر خود به دور از هیجانات و قضاوتها ارائه دهند، زیرا بنا بر دیدگاه من اگر بنا باشد تاریخی از کشورمان نوشته شود که بر اصول و تکنیک علمی استوار شده باشد، باید اینگونه قدم برداشته شود. در هر حوزهای اعم از سیاست، فرهنگ و هنر، علوم و... که نگاه کنیم همین را در مییابیم. گو اینکه بعد از صحبت با شما دقیقتر هم میشویم و از نتیجهای که بهدست میآوریم متعجب میشویم. چرا کاشانیها در همه حوزهها نفوذ دارند؟ آیا میتوانیم بگوییم کاشان بهخودی خود، در پرورش و رشد شخصیتهای بزرگ نقشی بزرگ ایفا میکند و موثر است؟ من تخصص جامعهشناسی، مردمشناسی و علوم مرتبط را ندارم تا بتوانم نظر علمی و استواری بدهم. اساساً برایم مشکل است که چنین سوالی را پاسخ بدهم. همانطور که پیشتر هم اشاره کردم نمیخواهم طوری صحبت کنم که سایرین فکر کنند من کاشان را مرکز جهان میدانم. اما واقعیت این است که با نقبی بر تاریخ و تاملی کوتاه در باب شهرهای کویری و مشخصاً کاشان میتوان بهنحوی صحت این ادعا را تایید کرد. من فکر میکنم استعدادهای خاصی در سراسر شهرهای ایران توزیع شده که گاه میتوان مدعی شد، یک استعداد خاص در انحصار اقلیم خاصی است. بهطور مثال اگر بنا باشد تیمملی کشتی ایران عضو انتخاب کند، به برخی استانها توجه بیشتری نشان میدهد یا مردم برخی استانها در یک حرفه خاص موفقتر ظاهر میشوند. حتی درباره امراض هم میتوان چنین مسالهای را دید.
میخواهم این را بگویم در کاشان بستر لازم برای رشد و شکوفایی مردم فراهم بوده و مجموعه عواملی مزید بر سختکوشی و پرتلاشی مردم کاشان شده است. در این شهر کویری مردم از نعمت کتابخانههای بزرگ، مدارس و حوزههای علمیه برخوردار بودهاند. من هم زمانی که نماینده مردم بودم، به این فکر میکردم که چگونه میتوان در بیابان، گلهای رز رنگارنگ پیدا کرد. بنابراین باید بستری برای آن وجود داشته باشد و از همین روی من تمام تلاشم را کردم که زمینهساز چنین اتفاقات مهمی شوم. در سال 1361 ما در کاشان تنها یک دکتر متخصص داشتیم که از پاکستان یا بنگلادش آمده بود، زمانی که من در سال 1368 به مقام وزارت رسیدم، تنها یک دکتر قلب وجود داشت که پنجشنبهها ایشان را با یک راننده میفرستادم کاشان تا قلب مردم را معاینه کند. پس از آن یک دانشکده پزشکی تاسیس کردیم که اکنون تبدیل شده به دانشگاه علوم پزشکی که شامل همه علوم مرتبط میشود. همراه با این دانشگاه یک بیمارستان 400 تختخوابی هم تاسیس شد و حالا ظرف 25 سال، جراحیهای بسیار تخصصی هم در خود کاشان انجام میشود. در کنار این بستری که عرض کردم، مردم کاشان اهل مطالعه هستند. در گذشته کسب علم و تحصیل در انحصار خانوادههای مومن بود و از آنجایی که کاشان به دارالمومنین معروف است، وفور مکتبها و حوزههای علمیه را شاهد بودهایم. پادشاهان نیز که درصدد یافتن افرادی بودند که هم در میان مردم نفوذ داشته باشند و هم دارای وجوه علمی باشند، از این فرصت استفاده میکردند. از طرف دیگر مردم کاشان روحیه آزادیخواهی بالایی داشتند.
بسیاری از سران مشروطهخواهی و روزنامه نگاران در کاشان متولد شدهاند. ضمن آنکه نزدیکیاش به تهران و اصفهان، روحیه رقابتی و تلاشگر مردم در صنایع، علایق مذهبی و معنوی مردم از جمله عواملی هستند که کاشان را مانند سایر شهرهای کویری که در دل خود مردم سختکوش را جای داده اند، تبدیل کرده به شهری که امروز با مباهات از آن صحبت میکنیم و بستر توسعه انسانی خوبی را فراهم آورده است. اشاره کردید که یکی از اهداف تالیف این کتاب، سرمشق شدن این راه برای سایر پژوهشگران شهرهای دیگر بوده است. آیا نسبت به تداوم این راه امید دارید؟ اصلاً هدف من همین است که تلاش کنم آنچه را طی سالها دریافتهام به مردم منتقل کنم که البته در مقابل کلیت آن کار ناچیزی است. اما این کار باعث میشود که مردم سایر شهرها تشویق شوند تا همین مسیر را بپیمایند و از شالوده این پژوهشها بتوان به تاریخ جامعتری از ایران رسید. من نمیگویم تنها کاشان است که چنین تاریخ شکوهمندی دارد؛ بلکه من به دنبال این تاریخ رفتم و آن را مستند و منسجم گردآوری کردم. ما اکنون نمیدانیم پشت هر شهر چه تاریخ باشکوهی خوابیده است، بهطور مثال آیا شما میدانید شهر کرمان چه تعداد نخبه و مشاهیر دارد؟ پاسخ مشخص است. تا در پی یافتن چیزی نرویم آن را به دست نخواهیم آورد.
در واقع اعتقاد دارید که برداشتن چنین گامهایی میتواند منجر به تعریف دوباره بخشهای مغفول ماندهای از تاریخ شود؟
من تمام تلاشم را میکنم تا دانشنامه کاشان تبدیل به مجموعهای شود که به اندازهای بر پایه اصول و مستندات بنا شده باشد که برای علاقهمندان تاریخ تبدیل به مرجع شود و اگر فردی علاقهای بهطور مثال به معماری نشان دهد، با گنجینهای از اطلاعات حقیقی روبهرو شود که نیازی پیدا نکند جستوجویش را بسط دهد.
چرا تلاش چندانی برای رسانهای شدن حقایقی که در این کتاب برای نخستینبار مطرح میشود، در پیش نگرفتهاید؟
من شخصاً اگر این کتاب را نمیخواندم هرگز متوجه نمیشدم که تاریخ درباره امینالدوله و نقشش در معاهده پاریس به اشتباه قضاوت کرده و در واقع چه بسا شخصیت او برعکس آنچه باشد که دربارهاش گفته میشود. من فکر میکنم که تاریخ توسط عدهای خاص نوشته شده که در آن حب و بغض شخصیشان در سطرسطر نوشتههایشان خودنمایی میکند. تاریخنویسی در ایران کاملاً مبتنی برسیاست است، تاریخی که به مردم پرداخته شده باشد بسیار کمیاب است و در عوض بیشتر به رجال پرداخته شده است. ضمن آنکه معضل بزرگ دنیای امروز این است که افراد برای یافتن حقیقت کمطاقتتر شدهاند و به شنیدهها و خواندهها اکتفا میکنند. کمتر کسی به خودش زحمت میدهد به آنچه میخواند شک کند و به دنبال اثبات آن برود. مساله دیگر این است که به سبب همین روحیه راحتطلبی، از روی دست هم کپی میکنیم. بهطور مثال اگر در کتابی نوشته شود فلان شخصیت چنین کرده، همه میگوییم بله همین طور است. حال ممکن است در این میان چند نفر پیدا شوند که سالها زمان بگذارند و به دنبال یافتن حقیقت بروند، حقیقتی که گاه کاملاً در تضاد با آنچه نگاشته شده به دست میآید. بهطور مثال مسائلی پیرامون معاهده پاریس که منجر به از دست دادن هرات شد و نقش امینالدوله در آن، مثال روشنی برای این معضل است. در کتابهای تاریخی که نگاشته شده ما با امینالدوله به عنوان کسی که نتوانسته ایران را به هدف مطلوبش برساند مواجه میشویم و میخوانیم که وی در انجام ماموریتش ناکام مانده است و حتی خائن بوده است در حالی که پژوهشهای ما در این کتاب حقایق دیگری را اثبات میکند. تمام تلاش تیم ما این بوده که با صرفنظر از کپی و بازنویسی، خودمان به بررسی و پژوهش روی آوریم. خانم مهشید جعفری تمام تلاش خود را کرد تا کتابی را با عنوان مخزنالوقایع به دست آورد که خاطرات امینالدوله در آن نوشته شده و از همین سند توانستیم حقایق تاریخی مرتبط را پیدا کنیم. این در حالی است که تا بهحال تاریخنویسان ما به دنبال یافتن این کتاب نرفتند تا حقیقت را وارونه با روایت رسمی منعکس نکنند!
4 دانشنامه کاشان یا بهتر بگویم مجموعه تلاشهای شما در مسیر پژوهشهای تاریخی تا چه اندازه کمک میکند که نسل جدید و جوان کاشانی و غیرکاشانی به سمت یافتن هویت تاریخی خود بروند و از دل آن اعتماد به نفس نسل جدید هم در سطح ملی و هم در سطح بومی تقویت شود؟
بگذارید راحتتر بگویم کتابهایی که نوشتهاید و قدمهایی که در مسیر شناخت کاشان برداشتهاید تا چه اندازه برای نسل جوان به مثابه یک الگو، نقش ایفا میکند؟ برای پاسخ دادن به این سوال باید تحقیقات مفصلی صورت بگیرد و نتیجه موشکافانه بررسی شود. اما آنچه خارج از قاعده و آمار میتوانم به شما بگویم آن است که نسل جوان ما درصدد یافتن هویت تاریخی خود است و اگر ما الگوی مناسبی برای ارائه نداشته باشیم، شکست خواهیم خورد. اگرچه من هنوز در به سرانجام رساندن اهدافم، در نیمه راه هستم، اما بازخوردی که تاکنون گرفتهام برایم مسرتبخش بوده است. وقتی جوانی را میبینم که پدرش را از فروختن سرمایهاش منصرف کرده و با کمک یکدیگر به بازسازی و توسعه کسب و کارشان روی آوردهاند و میخواهند صنایع دستی و بومی کاشان را به همهجای جهان معرفی کنند، متوجه میشوم که تلاشهایم بهثمر نشسته است. مثال در این مورد بسیار است، اما آنچه میخواهم بگویم این است که چنین تلاشهایی در کنار تمامی پیامدهای مثبت خود، منجر به تولید امید و انگیزه در نسل جوان میشود. امروزه اغلب روستاهای توریستی اطراف کاشان، وبسایت ساختهاند و از این طریق توریست جذب میکنند. خانههایی که بازسازی شده مورد استقبال قرار گرفته و جالبتر آنکه کسی که خود مخالف کار ما بود و اعتقاد داشت که نباید خانههای قدیمی ویران شده را بازسازی کرد، امروزه خود هم وارد این کار شده و نگرشش تغییر کرده است. حالا نسل جدید میتواند با اتکا بر سابقه تاریخی، سنن و فرهنگهای شهر، به تولید و کارآفرینی بیشتر بیندیشد. وقتی طی 14 روز نوروز،5 سه میلیون توریست وارد کاشان میشود، میتوانید تصور کنید که چه میزان پول و رونق اقتصادی وارد شهری مانند کاشان میشود. ضمن آنکه توجه کنید این آمار به تعطیلات نوروزی مربوط میشود، در حالی که ماه اردیبهشت توریست بیشتری همواره به سمت کاشان روانه میشود.
یاری نامه: (منبع) پایگاه بنیاد فرهنگ کاشان www.kashanica.com